فروگشتن از میان. به طرف بیرون خم شدن. (یادداشت مؤلف). انحنا پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین). لمبر دادن: گردون ز گرانسنگی این بار شکم داد. حزین (از آنندراج). - شکم دادن سقف، میل کردن سقف از میانه به طرف زیر و نزدیک افتادن شدن آن. (یادداشت مؤلف)
فروگشتن از میان. به طرف بیرون خم شدن. (یادداشت مؤلف). انحنا پیدا کردن. (فرهنگ فارسی معین). لمبر دادن: گردون ز گرانسنگی این بار شکم داد. حزین (از آنندراج). - شکم دادن سقف، میل کردن سقف از میانه به طرف زیر و نزدیک افتادن شدن آن. (یادداشت مؤلف)
دراز کردن یا کشیدن. تطویل. (یادداشت مؤلف) ، دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن. طول دادن. اطاله. مطاوغه
دراز کردن یا کشیدن. تطویل. (یادداشت مؤلف) ، دراز کردن چیزی را یا مطلبی را. (یادداشت مؤلف). کاری که ممکن است بزودی پایان یابداز روی غرض طولانی کردن. طول دادن. اطاله. مطاوغه
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)
عاشق شدن دلداده گشتن، علاقه یافتن، توجه کردن دقت نمودن، دلیر ساختن جرات دادن، یا دل دادن وقلوه گرفتن با اشتیاق گرم گفتگو شدن، راز و نیاز کردن (عاشق و معشوق)